"مامان پیشی سیاه" من امروز برگشت. برگشتنش برای من مثل یک خواب بود. یک خواب خیلی خوب.

 

به اندازه تمام این دو هفته ای که نبود، گرسنه بود. اگر بگویم در عرض چند دقیقه حدود نیم کیلو مرغ را به راحتی خورد و آخرش هم به سختی سیر شد، اغراق نکرده ام.

بعد روی مبل کهنه و شکسته روی بالکن گرفت و خوابید. از  بعد از ظهر تا همین الان! و هنوز هم خواب است.

خیلی کم پیش می آید که پیش من بماند و بخوابد. خیلی کم.

 

در بیداری اش که هیچ وقت نه چیزی از دوست داشتن من می فهمد و نه دوست می شود با من. کاش حداقل یک بار در خواب، مادری را ببیند که اصلا شبیه او نیست، اما به خاطر کم شدن یک تار از آن موهای بلندش می میرد.

 

 

پی نوشت 1: تا به حال به دم گربه ها دقت کرده اید؟! گربه هایی که موهای کوتاه دارند، معمولا هر چقدر هم که زیبا باشند، دم های زشتی دارند. اما این موبلند ها. وقتی دمشان را می دهند بالا و راه می روند، انگار یک چتر زیبا پشت سرشان باز می شود. آن ها وقتی یک روز می روند، دل آدم گیر می کند بین موهای بلندشان و دنبالشان می رود.

 

پی نوشت 2: دلم می خواست امروز در تمام شهر شیرینی پخش کنم از خوشحالی برگشتن او.

 

خواب ,خیلی ,موهای ,خواب خیلی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

28 آذر ماه وبلاگ کاج فروش و نصب بیلیارد 09128480393 jordyne7h8bih HomePage با سِلف آموز، خودت یاد بگیر پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان تور ترکیه تعمیرات آیفون تصویری در تهران 44532305 هیات فوتبال قزوین